وقتی قرار بود بیست و دومین مسابقه و نخستین سمینار ریاضی دانشجویی کشور در روزهای بیست و سوم تا بیست و پنجم اسفند ماه سال ۱۳۷۶ در گروه ریاضی دانشگاه شهید چمران اهواز برگزار شود ، هیچکس گمان نمیکرد چنین پایان تراژیکی در انتظار یکی از بزرگترین همایش های دانشجویی کشور تا آن زمان باشد.
کمیته اجرایی این گردهمایی از چند ماه پیشتر، شب و روز کوشیده بود تا علاوه بر رقابت دانشجویی بتواند فضایی تازه برای ایجاد علاقه بیشتر بین دانشجویان رشته ریاضی و برقراری ارتباط بین دانشجویان دانشگاههای کشور به منظور تبادل نظر علمی فراهم آورد. تا پیش از آن فقط تیمهای سه نفره برای شرکت در مسابقه به شهر میزبان میرفتند. اما این بار قرار بود در کنار مسابقه، سمینار دانشجویی هم برگزار شود تا نه تنها به تقویت بنیه و مهارت دانشجویان در حل مسئله یاری رساند بلکه به شناسایی و تشویق جوانان پژوهشگر و نوآوریهای آنان نیز بپردازد تا زمینه برای رشد خلاقیت های دانشجویی فراهم شود. در این مسابقات ۲۷ تیم سه نفره از دانشگاههای کشور همراه با یک سرپرست از هر دانشگاه شرکت کرده بودند اما دانشگاه شریف به هوای سمینار با یک تیم ۳۰ نفره از زبدهترین دانشجویان ریاضیش آمده بود. بهاین ترتیب، پس از ۲۱ سال دانشگاه اهواز سمینار ریاضی دانشجویی کشور را همزمان با بیست و دومین مسابقات ریاضی در اهواز برگزار کرد. با این وصف مجموع دانشجویان شرکت کننده در سمینار دانشجویی با احتساب دانشجویان دانشگاه اهواز افزون بر ۲۰۰ نفر بود.
سرانجام، صبح روز بیست و سوم اسفند ماه، مراسم افتتاحیه با سخنرانی رئیس دانشگاه و دبیر اجرایی برگزار شد. آزمون عمومی و جبر، صبح و بعدازظهر روز اول و آزمون آنالیز، صبح روز بعد برگزار شد و کمیته علمی بلافاصله به تصحیح اوراق امتحانی پرداخت. سمینارها همزمان با مسابقات و در وقتهای آزاد برگزار میشد. در این سمینار دانشجویان دانشگاههای مختلف ۲۸ سخنرانی نیم ساعته ارائه کردند که دانشجویان دانشگاه شریف حضور چشمگیری در این سخنرانیها داشتند. سخنرانی زنده یاد مریم میرزاخانی تحت عنوان "کاربردهای قضایای کاتگوری به بئر" از ساعت ده و نیم تا یازده روز ۲۵ اسفندماه در آمفی تئاتر دانشکده علوم دانشگاه شهید چمران انجام شد. پایان ساعت اداری و سمینارهای دانشجویان، شبهای بهاری اهواز در آن ۳ روز محیط مساعدی برای گردش دانشجویان فراهم آورده بود. خاطره شب اول که به گردش در شهر و پارک جزیره و صرف شام در رستوران ساحل رودخانه کارون گذشت، احتمالا آخرین خوشی نخبگان از دست رفته بود. سرانجام نتایج مسابقات در آخرین روز همایش اعلام و پس از رسیدگی به اعتراضات، نتیجه نهایی مشخص شد. در ردهبندی انفرادی، زنده یاد مریم میرزاخانی با بیشترین امتیاز به عنوان نفر اول مسابقات شناخته شد و "ایمان افتخاری" از دانشگاه شریف و "پیام ناصر طیوب" از دانشگاه تهران به ترتیب رتبههای دوم و سوم را کسب کردند و به ۱۵ نفر اول مدالهای طلا، نقره و برنز تعلق گرفت. در ردهبندی تیمی دانشگاههای صنعتی شریف، تهران، بوعلی سینا، شهید بهشتی، کاشان و شهید چمران اهواز به ترتیب مقام های اول تا ششم را کسب کردند.
به نظر میرسید همه چیز دارد خوب پیش میرود. اختتامیه همایش را غروب روز ۲۵ اسفند ماه برگزار کردند و این گونه بیست و دومین مسابقه و نخستین سمینار ریاضی دانشجویی به پایان رسید. از ساعاتی پیش از اختتامیه و چندی بعد از آن دانشجویان و تیمهایی که بلیط اتوبوس، قطار یا هواپیما داشتند، عازم شدند و برخی دیگر در مهمانسرا ماندند تا روز بعد را شوند. بعد از اختتامیه بعضی از دانشجویان به من اطلاع دادند که دانشجویان شریف نیز قصد دارند امشب اهواز را ترک کنند. آنها دسته جمعی با یکی از اتوبوسهای دانشگاه اهواز آمده بودند. من به عنوان دبیر اجرایی، احساس کردم که ممکن است از نتیجه مسابقه میزبانی ما یا موضوع دیگری ناراضی باشند که این چنین شتاب زده و شبانه قصد بازگشت کردند. به همین دلیل بیدرنگ خودم را به اتوبوس آنها که جلوی سرسرای دانشکده علوم، زیر نم نم باران اسفندماه ایستاده بود تا بعد از تکمیل مسافرها حرکت کند، رساندم. از پلههای اتوبوس بالا رفتم و از دانشجویان خواهش کردند که شبانه آن هم در این شب بارانی حرکت نکنند و دستکم تا فردا صبح صبر کنند. اما آنها تصمیم شان را گرفته بودند. زنده یاد "مجتبی مهرآبادی" با پافشاری گفت: که این تصمیم جمعی دانشجویان است و باید امشب حرکت کنند. اصرار من بیفایده بود. پس فقط خواهش کردم که مواظب باشند. با آنها خداحافظی کردم و آنها نیز از مهماننوازی ما قدردانی کردند.
به یاد میآورم بعضی از دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف آن شب و یا روز بعد با دوستان دیگرشان به شهرستانهای دیگر رفتند و در مقابل زنده یاد "مرتضی رضایی کلج" از دانشگاه تهران با اتوبوس دانشگاه شریف راهی تهران شد.
همایش به پایان رسیده بود. آن شب تا دیر وقت فقط به کارهای باقیمانده دردانشکده رسیدگی کردیم و آخر شب به تصور خود برای استراحت طولانی تر از شبهای پیش به خانه رفتیم. آنقدر پس از چند شب بیداری خسته بودم که فوراً به خواب رفتم ولی خوابم چندان طولانی نشد چون ساعت ۵ صبح با زنگ دلشورهآور تلفن بیدار شدم و وقتی خبر واژگونی اتوبوس دانشجویان را شنیدم، شوکه شدم (اتوبوس در ساعت ۲:۳۰ بامداد در محور انديمشك – پلدختر در محلي به نام پل تنگ از جاده خارج شده و از ارتفاع شش متري به داخل دره سقوط كرد.). خواب و بیدار به فاجعه فکر میکردم و چند لحظه بعد وقتی شنیدم که این حادثه تلفات جانی هم داشته است، تمام زحماتمان را بر باد رفته دیدم. مصیبت بزرگی که هنوز ابعادش را نمیدانستیم ما را دچار عذاب و نگرانی کرده بود. زمان زیادی طول نکشید که من و دو تن از همکارانم، دکتر بصیر زاده و دکتر فخارزاده، با یکی از خودروهای دانشگاه و اندکی بودجه که از معاون مالی وقت دانشگاه گرفته بودیم به سوی اندیمشک حرکت کردیم. آدرس بیمارستان و پشت تلفن داده بودند. مستقیماً به آنجا رفتیم و از ابعاد فاجعه آگاه شدیم. ۶ نفر از نخبهترین جوانان ما را از دست داده بودیم. چند نفر از آنها وضعیت وخیمی داشتند. تعدادی زخمهای فراوان بر سر و صورت داشتند و دچار شکستگی و کوفتگی دست و پا شده بودند و اگر بههوش بودند، از جهت روحی شدیداً آزرده خاطر به نظر می رسیدند. بیشتر آنها از کشتهها خبر نداشتند و حال آنها را از ما جویا می شدند. ما به آنها میگفتیم که بعضی از دوستانشان در بیمارستان دیگر هستند. با آنکه این فاجعه تا آن وقت به روزرسانی نشده بود ولی مسلم بود که با یک فاجعه ملی روبرو شدهایم. رئیس جمهور از مسئولان استان خوزستان خواسته بودند تا نهایت همکاری و تلاش خود را برای اعزام مصدومان با هواپیما به تهران بعد از مداوای اولیه آنها انجام دهند.
پزشک که از نیمه شب مشغول رسیدگی به حال دانشجویان مصدوم بود سنگ تمام گذاشته بود و مرتب به مداوا و عمل های لازم مشغول بود. ما، سه نفری که از اهواز عازم شده بودیم، ضمن تشکیل یک ستاد رسیدگی و ارتباط با فرماندار اندیمشک و دیگر مسئولان اندیمشک و دزفول، سعی میکردیم جهت دلگرمی آسیبدیدگان در کنار آنها باشیم و به نیازهایشان رسیدگی کنیم. مرتب بر سر بالین پسرها حاضر میشدیم و میماندیم و حال دخترها را از مریم (میرزاخانی) که نسبتاً سرپا بود و کمتر آسیب دیده بود جویا میشدیم. لباسهای مصدومان، پس از حادثه عمدتاً قابل استفاده نبود، پاره و خونی یا گلی شده بود. از آنجا که پزشک اجازه اعزام آنها را برای بعدازظهر داده بود دو نفر از تیم ماه برای خرید لباس و تهیه مایحتاج دیگر رفتند و دیگری در بیمارستان، کنار دانشجویان ماند. مسئولان اندیمشک و دزفول هم به ملاقات مجروحان آمدند و هدایایی به رسم دلداری و دلجویی به آنها دادند.
ظهر همان روز به اتفاق فرماندار اندیمشک به پایگاه هوایی ارتش دزفول رفتیم و فرمانده پایگاه را ملاقات کردیم. آن زمان پروازهای مسافرتی هنوز از دزفول انجام نمیشد. فرمانده از ما استقبال خوبی کرد و چون در جریان فاجعه بود، دستور داد تا یکی از هواپیماهای ارتش جهت اعزام دانشجویان به تهران اختصاص داده شود.
آن روز غمانگیزترین روز زندگیم بود. صحنهای را دیدم که هرگز از ذهنم پاک نخواهد شد. ما به پایگاه رسیدیم و وارد باند فرودگاه شدیم. چند مقام محلی هم همراه ما بودند. فرمانده پایگاه را دیدم که پای هواپیمای پرواز ایستاده است. اندام بعضی از دانشجویان باندپیچی شده بود، برخی با برانکارد و ویلچر بودند بعضی به سختی با کمک اطرافیان حرکت میکردند. اکنون دانشجویان از فاجعهای که رخ داده بود آگاه میشدند. شاید پیشتر هم حس کرده بودند ولی انگار نمیخواستند بپذیرد یا برای اینکه دیگران روحیهشان را بیشتر نبازند، دم نمیزدند. وقتی جنازهها آورده شد همه با هم گریستیم، ما عقبتر ماندیم و آنها اشکریزان یکی یکی سوار هواپیما شدند و پشتسر آنها هشت جنازه که ششتای آنها دانشجویان نخبه کشور ما بودند و دو تای دیگر راننده و کمک راننده اتوبوس. چند دقیقه بعد بعد از این که پیکرها را به داخل هواپیما انتقال دادند، هواپیما به سوی تهران به پرواز در آمد و با قلبی شکسته و روحی خسته به اهواز بازگشتیم. ساعت ۳ بامداد روز بعد، پس از ۲۴ ساعت بیداری پرفشار به اهواز رسیدیم. یک شب به نوروز مانده بود. یادم میآید طوفان شدیدی شهر را درنوردید؛ به طوری که سر شاخههای درختان به زمین می رسید و راه رفتن دشوار بود.
سمینارهای ریاضی دانشجویی سه سال بعد، یعنی تا چهارمین سمینار هم در کنار مسابقات برگزار شد ولی بعد از آن، دیگر هرگز برگزار نشد. نمی دانم چرا ولی شاید به این دلیل که هر بار خاطرات آن روزگار تلخ زنده میشد، چندان رغبتی برای ادامه سمینارها در کسی باقی نمی ماند.
به زبان فریبرز آذرپناه، دبیر بیست و دومین مسابقه و نخستین سمینار ریاضی دانشجویی کشور، از کتاب دونده صبور، یادنامه مریم میرزاخانی
پاورقی: در این حادثه دلخراش، هفت دانشجوی نخبه آن زمان و (احتمالا سلاطین علم حال حاضر، اگر از بین ما نمیرفتند) را از دست دادهایم. به یاد آرمان بهراميان (ورودي ۷۵)، رضا صادقي، عليرضا سايهبان و علي حيدري (ورودي ۷۴)، فريد كابلي (ورودي ۷۶ كارشناسي ارشد) و مجتبي مهرآبادي (دانشجوي دكتری) همگی از دانشگاه صنعتی شریف ـ و همچنين يك دانشجوي دانشگاه تهران (مرتضي رضايي)
آنها که ماندند ….
مشهورترین مسافر اتوبوس حامل این نخبگان ریاضی، بیگمان، مرحوم دکتر مریم میرزاخانی است. ایشان ۱۷ سال پس از سانحه سقوط اتوبوس در حالی که استاد دانشگاه استنفورد بود، تاریخ را رقم زد و به عنوان نخستین زن ریاضیدان جهان و اولین ریاضیدان ایرانی موفق به دریافت مدال «فیلدز» در ریاضیات شد که از آن به عنوان «نوبل ریاضیات» یاد میشود. اگر این حادثه رخ نمیداد، حدس شما چیست؟
جیمز دی واتسون متولد 6 آوریل 1928، در شیکاگو، ایلینویز، به کشف ساختار دو مارپیچ DNA به همراه فرانسیس کریک پرداخت. واتسون جایزه نوبل 1962 را دریافت کرد و در زمینه تحقیقا...
آیا میدانید سوسکها هم باد شکم دارند؟
به تازگی دانیلا رابیوتی، یک جانورشناس بریتانیایی و نیک کاروزو، یک نویسنده آمریکایی کتابی درباره اینکه کدام حیوانات باد شکم دارند منتشر کرده&...
مطالعه تازه ای حاکیست که یک دوره یک میلیون ساله در زمین که با فعالیت بسیار شدید آتشفشانی همراه بود به احتمال زیاد راه را برای ظهور دایناسورها هموار کرد. دانشمندان...